واداشتن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مجبور کردن. ناگزیر کردن. ناچار کردن. الزام. (یادداشت مؤلف). رجوع به واداشتن و الزام شود، ترغیب کردن. تحریک کردن برانگیختن. رجوع به کلمه های مزبور شود، نگاه داشتن. (ناظم الاطباء) ، ایستاده کردن کاروانیان است چارپایان خود را در میان راه برای آب انداختن یعنی بول نمودن و کمیز انداختن. (آنندراج، از فرهنگ ترکتازان)
واداشتن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مجبور کردن. ناگزیر کردن. ناچار کردن. الزام. (یادداشت مؤلف). رجوع به واداشتن و الزام شود، ترغیب کردن. تحریک کردن برانگیختن. رجوع به کلمه های مزبور شود، نگاه داشتن. (ناظم الاطباء) ، ایستاده کردن کاروانیان است چارپایان خود را در میان راه برای آب انداختن یعنی بول نمودن و کمیز انداختن. (آنندراج، از فرهنگ ترکتازان)
از عالم درد دل کردن، بمعنی اظهار درد دل کردن و جنجال نمودن. (از آنندراج). قصه کردن. بیان حال کردن: خوش آن زمان که دگر سوی بینی و شنوی چو من بگریۀ خون ماجرای خویش کنم. امیرخسرو (از آنندراج). ، گفتگو کردن. مباحثه کردن. مکابره کردن: مجدالدین بازنش ماجرائی می کرد، زنش بغایت پیر و بد شکل بود، گفت خواجه کدخدائی چنین نکنند که تو می کنی. (عبید زاکانی). ای آنکه با شکسته دلان ماجرا کنی ما از توایم اگر بکشی ور رها کنی. مسیح کاشی (از آنندراج). و رجوع به ماجرا شود
از عالم درد دل کردن، بمعنی اظهار درد دل کردن و جنجال نمودن. (از آنندراج). قصه کردن. بیان حال کردن: خوش آن زمان که دگر سوی بینی و شنوی چو من بگریۀ خون ماجرای خویش کنم. امیرخسرو (از آنندراج). ، گفتگو کردن. مباحثه کردن. مکابره کردن: مجدالدین بازنش ماجرائی می کرد، زنش بغایت پیر و بد شکل بود، گفت خواجه کدخدائی چنین نکنند که تو می کنی. (عبید زاکانی). ای آنکه با شکسته دلان ماجرا کنی ما از توایم اگر بکشی ور رها کنی. مسیح کاشی (از آنندراج). و رجوع به ماجرا شود
یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان). به همه گفتن. علنی کردن. فاش کردن. به آواز بلند به گوشها رسانیدن. منادی کردن. باآواز بلند به همه گفتن. آشکار کردن. به آواز بلند خبری را که باید مستور ماند به همه گفتن. سری یا مطلبی را با هیاهو منتشر و آشکار کردن. در تداول خانگی با آواز بلند گفتن تا همه کس آن سر را بشنود. جار کشیدن. تشهیر. و امروز این کلمه در نزد عوام مانده است و بیشتر زنان استعمال کنند: دیگر لازم نیست این حرف یا این موضوع را واجار کنی، یعنی به همه بگوئی و به آوای بلند بگوئی. (یادداشت مرحوم مؤلف)
یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان). به همه گفتن. علنی کردن. فاش کردن. به آواز بلند به گوشها رسانیدن. منادی کردن. باآواز بلند به همه گفتن. آشکار کردن. به آواز بلند خبری را که باید مستور ماند به همه گفتن. سری یا مطلبی را با هیاهو منتشر و آشکار کردن. در تداول خانگی با آواز بلند گفتن تا همه کس آن سر را بشنود. جار کشیدن. تشهیر. و امروز این کلمه در نزد عوام مانده است و بیشتر زنان استعمال کنند: دیگر لازم نیست این حرف یا این موضوع را واجار کنی، یعنی به همه بگوئی و به آوای بلند بگوئی. (یادداشت مرحوم مؤلف)
باز دادن، منع کردن: (کی بهره برد ز عاشقانت زاهد که کند ز عشق وا داد ک) (اسیری لاهیجی)، دفع کردن وا زدن: (در عمارت هستی و جنگی بود نیست را از هستها ننگی بود) (نی که هست از نیستی فریاد کرد بلک نیست آن هست را وا داد کرد) (مثنوی)
باز دادن، منع کردن: (کی بهره برد ز عاشقانت زاهد که کند ز عشق وا داد ک) (اسیری لاهیجی)، دفع کردن وا زدن: (در عمارت هستی و جنگی بود نیست را از هستها ننگی بود) (نی که هست از نیستی فریاد کرد بلک نیست آن هست را وا داد کرد) (مثنوی)